یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۳:۰۰
۰ نفر

ابراهیم متقی: اگرچه مذاکره بخشی از فرایند کنش سیاسی کشورها برای تحقق اهداف ملی محسوب می‌شود اما روندهای مذاکره زمینه لازم را برای اثربخشی، انتقال قدرت و همچنین جابه‌جایی کنش بازیگران فراهم می‌کند.

در چنين شرايطي بازيگران منطقه‌اي از قابليت، اثربخشي و توان محدودتري براي تحقق اهداف ملي برخوردارند. كشورهايي از سازوكارهاي كنش ديپلماتيك در قالب مذاكره بهره مي‌گيرند كه از قابليت لازم براي چانه‌زني جهت تحقق اهداف ملي برخوردار باشند.

در چنين شرايطي است كه قدرت‌هاي بزرگ به‌دليل بهره‌گيري از ابزارهاي متنوع قدرت داراي دست بالا در فرايند كنش ديپلماتيك هستند.در ايران هرگاه صحبت از مذاكره مي‌شود نتايج ناشي از مذاكرات معطوف به بيانيه الجزاير در سال 1981و توافق برنامه جامع اقدام مشترك در سال 2015 به ذهن متبادر مي‌شود. در هر دو مرحله فقدان احاطه نسبت به مفاهيم و قالب‌هاي مربوط به ديپلماسي و حقوق بين‌الملل مانع از تحقق اهداف بنيادي و منافع ملي ايران شده است.

در هر دو روند مذاكره بخشي از منافع و محدوديت‌هاي راهبردي ايران در روند ديپلماسي مذاكره بدون چانه‌زني حقوقي كاركرد خود را از دست داده است. واقعيت آن است كه ديپلماسي همانند اسلحه بخشي از ابزار قدرت براي تحقق اهداف راهبردي است. اگرچه اسلحه قدرت را در فضاي سخت‌افزاري منعكس مي‌سازد، مذاكره نيز مي‌تواند نمادي از قدرت نرم‌افزاري باشد. كشورهايي كه در فرايند كنش ديپلماتيك قرار مي‌گيرند بايد اولا شناخت دقيقي از اهداف و منافع ملي خود داشته باشند، ثانيا شناخت فراگيري از اهداف، منافع و الگوي كنش بازيگر رقيب به‌دست آورند و ثالثا از دستور كار لازم براي تنظيم فرايندهاي معطوف به مصالحه و قدرت متوازن برخوردار باشند.

تجربه ديپلماسي ايران در توافق ژنو (نوامبر 2013)، توافق لوزان (ژوئن 2015) و توافق وين (آگوست 2015) نشان داد كه ديپلمات‌هاي ايران نتوانستند اهداف بنيادين كشور براي تأمين منافع ملي را از طريق ديپلماسي و مذاكره تأمين كنند. به همين علت است كه موضوع مذاكره با آمريكا تا زماني كه شناخت راهبردي و قالب‌هاي كنش تاكتيكي در فضاي ديپلماسي ايجاد نشود نتايج مطلوبي را به‌وجود نمي‌آورد. در چنين شرايطي طبيعي به‌نظر مي‌رسد كه ديپلماسي بخشي از معادله قدرت بازيگران فرادست تلقي شده و تحقق اهداف در فضايي كه شناخت بنيادين نسبت به برنامه و دستورالعمل بازيگران رقيب وجود نداشته باشد، مزيت نسبي خود را از دست بدهد.

ضرورت‌هاي راهبردي ايران ايجاب مي‌كند كه مذاكره بخشي از مزيت راهبردي تلقي شود. در اين شرايط لازم است تا مزيت نسبي راهبردي ايران در تعامل با بازيگراني كه داراي اهداف و منافع متفاوتي هستند مشخص شود. اگر بازيگراني همانند ايران و روسيه داراي اهداف متوازن باشند اين امر به مفهوم آن است كه امكان انجام مذاكره براي تحقق اهداف مشترك و متوازن وجود دارد، درحالي‌كه اگر اهداف و منافع ماهيت متفاوت و متعادل داشته باشند در آن شرايط لازم است تا موضوع مربوط به مزيت نسبي كشورها مورد توجه قرار گيرد.

محور اصلي كنش ديپلماتيك ايران در فضاي موجود معطوف به بازي قدرت، ديپلماسي، مذاكره و منافع ملي است. هر يك از 4نشان يادشده ارتباط مستقيم با يكديگر دارند. اگر كشوري داراي قدرت يا منافع ملي نامتوازن با ديگري باشد طبيعي است كه به نتايج و اهداف متوازن دست پيدا نخواهد كرد. نقش مراكز پژوهشي، دستگاه‌هاي ديپلماتيك و همچنين سازمان‌هايي كه نقش ديپلماتيك را عهده‌دار هستند مي‌بايست معطوف به هماهنگي تاكتيكي، معنايي و راهبردي باشد.

يكي از دلايل عدم‌كسب نتايج مطلوب در فضاي ديپلماسي هسته‌اي آن بود كه محيط دانشگاه، مراكز پژوهشي و همچنين سازمان‌هاي راهبردي نقش محدودي در روند ديپلماسي ايفا كردند. ديپلماسي صرفا در شرايطي به منافع ملي منجر مي‌شود كه تمامي قابليت‌هاي معنايي و ساختاري كشورها مورد استفاده قرار گيرد. روندهاي كنش ديپلماتيك ايران در يك دهه گذشته نشان داده است كه از توانايي لازم براي بهره‌گيري از تمامي عقلانيت راهبردي برخوردار نبوده‌اند.

به همين علت مفهوم مذاكره، منافع ملي و امنيت‌سازي با چالش‌هايي روبه‌رو شده كه تحقق آن صرفا در دايره ضرورت امكان‌پذير شده است. ديپلماسي و مذاكره در شرايطي مي‌تواند منجر به مطلوبيت راهبردي براي كشورها شود كه بازيگران از موضع ضعف چانه‌زني نكنند. ديپلماسي مطلوب در شرايطي حاصل مي‌شود كه مذاكره و چانه‌زني با ابزارها و نشانه‌هايي از قدرت همراه باشد. انديشه مقاومت را مي‌توان بخشي از واقعيت قدرت پست‌مدرن دانست.

  • استاد علوم سياسي دانشگاه تهران
کد خبر 310037

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha